خودشناسی از جمله حوزههایی است که برای بسیاری از انسانها جذاب و دوستداشتنی است.
نگاهی به تاریخ مکتوب انسان هم نشان میدهد که معمولاً دانشمندان، حکیمان و سخنورانی که میتوانستهاند از انسان برای انسان بگویند، یا ویژگیهای هر فرد را در پیش چشمانش تجزیه و تحلیل کنند، از اقبال عمومی بهرهمند بودهاند.
خودشناسی در حوزههای مختلف، معنا و کاربرد و مصداقهای متفاوتی دارد: خودشناسی در مذهب، خودشناسی در عرفان، خودشناسی در رفتارهای اقتصادی و خودشناسی در روانشناسی تنها بخشهایی از قلمرو گستردهی خودشناسی محسوب میشوند.
هدف از خودشناسی در روانشناسی چیست؟
ما در متمم، عموماً از زاویهی روانشناسی به بحث خودشناسی نگاه میکنیم.
روانشناسان، الگوهای بسیار متنوعی برای سنجش صفات شخصیتی و ویژگی های شخصیتی و ساختار شخصیت ارائه کردهاند که هر کدام، مزیتها، محدودیتها و کاربردهای خاص خود را داراست.
معمولاً وقتی از خودشناسی صحبت میکنیم، قصد داریم با استفاده از این الگوها و مدلها، صفات و ویژگیهای ذهنی و رفتاری خود را بهتر درک و تحلیل کنیم.
رویکرد متمم به بحث خودشناسی چیست؟
برای ورود به بحث خودشناسی و مطالعه در این زمینه رویکردهای متنوعی وجود دارد؛ از نگاههای معنوی و عرفانی تا رویکردهای روانکارانه.
متمم در بخش بزرگی از مباحث خودشناسی و شخصیت شناسی خود به سراغ رویکرد صفاتی رفته و از آن استفاده کرده است (بعداً در درسها به تدریج با نظریه های صفاتی و کسانی مثل گوردون آلپورت و هانس آیزنک و دیگر دانشمندان آن آشنا میشوید). برای اینکه به خودمان کمک کنیم بهتر است به مرکز روانشناسی مراجعه کنید و مشکل خود را به دکتر خود بگویید .
این را هم بگوییم که حتی اگر شخصیت شناسی صفاتی به گوشتان نخورده باشد، همچنان بخش زیادی از آنچه به عنوان خودشناسی شنیدهاید زیرمجموعهی این رویکرد محسوب میشود (حتماً شما هم اصطلاحاتی مانند درونگرا، برونگرا، هیجانطلب، جزءنگر، احساسی و منطقی را در توصیف خود و دیگران به کار بردهاید و میبرید).سالها از روزی که سوالی از خودم پرسیدم و همان سوال باعث شد تا مسیر زندگیام عوض شود گذشته. روزی که پرسیدم: «این همون چیزیه که میخواستی؟» روزی در تاریخ زندگیام برای بنای تغییرات زیادی شد. من سالها قبلتر از آن رشتهای و شغلی انتخاب کردم که فکر میکردم میتواند من را به سرمنزل مقصود و شادی و خوشحالی در زندگی برساند. اما این تنها یک پیشفرض اولیه بود که از خودم داشتم. بعدها فهمیدم که من نه تنها هدف درستی انتخاب نکردم، نهتنها مسیر درستی نداشتم، نه تنها برنامهریزی فردی درستی نداشتم، بلکه اصلا درست خودم، اهدافم و مسیر رشد و توسعه فردیام را نمیشناسم.
سوال بالا باعث شد تمام پایههای آن چیزی که فکر میکردم در زندگی برای خودم ساختهام، خراب کرد و مجبور شدم در دهه چهارم زندگی (اوایل ۳۰ سالگی) زندگیام را شخم بزنم و از اول سراغ خودم بروم و با دوباره شناختن خودم، بتوانم استعدادها و نقاط ضعفم را بشناسم و با حرکت در مسیر هدفهایم، که به مرور برایم شفافتر شده بود، بتوانم بهترین نسخه خودم را بسازم و صیقل بزنم. جالب اینکه تازه فهمیدم این یک مسیر طولانی است و باید در مسیر رشد و توسعه فردی خودم از ایستگاههای مختلفی که در سر راهم قرار میگیرد لذت ببرم و دمی برای تامل کردن پیدا کنم تا با انرژی و شناخت بهتر، بتوانم مسیر را اصلاح شده پیش بروم.
شناخت از خود یکی از مهمترین مواردی است که متاسفانه در دوران نوجوانی به ما آموزش داده نمیشود و انگار موضوعی بدیهی است که باید همه آن را بدانیم. اکثر تصمیمهای سرنوشتساز زندگیمان را هم در همان دوران میگیریم. دورانی که شناختی از خود نداریم باید با انواع و اقسام هدفگذاریها و تصمیمهای بزرگ، سرنوشت زندگیمان را رقم بزنیم.
من در دورانی که پس از شکستهای زیاد و گم کردن مسیر، توانستم با نگاهی به آنچه از کودکی تا آن زمان به دست آورده بودم، با نگاهی به استعدادها و توانمندیهایم و همچنین عوامل دیگر، تلاش کردم و میکنم تا بتوانم در راستای همان مواردی که به آنها رسیدهام و با داشتن و در مسیر بودن آنها فردی مفیدتر و خوشحالتر برای جامعه و خودم هستم قدم بردارم.
یکی از مهمترین مواردی که به من کمک کرد و هنوز هم کمک میکند تا در این مسیر، راه را اصلاح کنم، کتابهایی است که در زمینه توسعه فردی و خودشناسی مطالعه میکنم. امروز تصمیم دارم تعدادی از این کتابها را برای شمایی که میخواهید تغییری در زندگی ایجاد کنید معرفی کنم تا با هم و در کنار هم با مطالعه این کتابها و کتابهایی بیشتر از این لیست، افرادی هدفمندتر و با شناختی دقیقتر از خودمان باشیم.
پزشکی...برچسب : نویسنده : شیدا peezeshkii بازدید : 117